درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پاي عشق و آدرس bargrizan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 90
بازدید کل : 39054
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


شکل موس-->
رد پاي عشق
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 11:3 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       


حرف‌های ما هنوز ناتمام...





تا نگاه می‌کنی:





وقت رفتن است





باز هم همان حکایت همیشگی





پیش از آنکه با خبر شوی





لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود





آی...





ای دریغ و حسرت همیشگی





ناگهان





چقدر زود





دیر می‌شود....



دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:34 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

این تست یک تست ساده و جذاب است . با صداقت و درستی به آن جواب دهید .در نظر داشته باشید که ممکن است شما به سوالی برسید و از گزینه های داده شده پاسخی را انتخاب کنید که فکر می کنید جواب بهتری دارد ویا مناسب تراز گزینه ی دیگر است . این کار کاملا اشتباه است . پس سعی کنید خودتان را در جایگاه فردی قرار دهید که اتفاقات برای او می افتد در این حالت اطمینان داشته باشید که سوالات و پاسخها به واقعیت نزدیکتر خواهد شد تا از پاسخ های آن لذت کافی را ببرید

 گروه اینترنتی ایران ناز

پس شروع می کنیم...



ادامه مطلب ...


سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 2:33 بعد از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

تنهاييييييييييييييييييييي هم عالمييييييييييييييييييي داره هههههههههههههههههههههههههههها



یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 1:19 بعد از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

اینم سه تا عکس خوشگل مشگل

می دونم هیچ ربطی با هم ندارن ولی ربطش به بی ربطیشه؟؟؟؟



یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 11:20 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

فرق من و تو: گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم.

گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم.

گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها

فكر مي كنم. گفتي تا ابد تو قلب مني، گفتم فعلا تو قلبم جا داري.

گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري

با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم.

گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه!

فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستشو

 



یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 11:15 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

هيچوقت مغرور نشو...

برگا وقتي مي ريزن كه فكر مي كنن طلا شدن ...

آنكس كه اعتماد مي كند خيانت مي بيند

و آنكس كه اعتماد نمي كند خود خيانتكار است.

آدما مثل كتابن ... از روي بعضي ها بايد مشق نوشت ...

از روي بعضي ها بايد جريمه نوشت ...

بعضي ها رو بايد چندبار خوند تا معنيشونو بفهميم ...

و بعضي ها رو بايد نخونده دور انداخت 

www.siyahmashgh.loxblog.



شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 10:26 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

 

 

 

 

 

ـ دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که میگی و

 

خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمیشه

 

ـ دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت

 

میگیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت میشه

 

ـ دوست یعنی وقت اضافه ... یعنی تو همیشه عزیزی

 

حتی توی وقت اضافه

 

ـ دوست یعنی تنهاییهامو میسپرم دست تو چون شک ندارم میفهمیش ... 

 

ـ دوست یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من یه قدم تو ...اما بدون شمارش

 

و حساب و کتاب

 

ـ دوست یعنی من از بودنت سربلندم نه سر به زیر و شرمنده .

 

ادعا نمیکنم که همیشه به یاد دوستانم هستم ولی ادعا میکنم که لحظاتی

 

که به یادشون نیستم هم دوستشون دارم



شنبه 29 بهمن 1390برچسب:, :: 10:18 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

زن عشق می کارد و کینه درو می کند....

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر....

می تواند یک همسر داشته باشد و

تو مختار به داشتن چهار همسر هستی .....

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو

هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی .....

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ............

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ..........

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی .........

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .........

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ........

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .........

و هر روز او متولد می شود ، عاشق می شود  ، مادر می شود ،

پیر می شود و می میرد.....

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد .......


« دکتر علی شریعتی »


چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 12:39 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

 

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

باور نمیکنم اینک بی توام

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،  

تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

در حسرت چشمهایت هستم ، 

چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ،

کاش بودی و من دیگر از سردی  نگاهت شاکی نبودم

هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ،

هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ،

هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،

چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ،

آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ،

بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم...

میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ،

میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ،

میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...

بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ،

هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست.... 



چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 12:34 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی

بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ،  

جایی که برایت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت

بگذار لبهایت را بر روی لبانم ،  

حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ،  

همین آغوش مهربانت

چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من

قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،

همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب  برایم یک رویای شیرین بود....

در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ،  

نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام

تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود

گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ،

عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ،

عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاهخیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم 



چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 12:24 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی

همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ، 

ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست

ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت

میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت، 

به وسعت دنیای بی همتایت

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم  

در دریای خاطره های به یادماندنی

همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم

همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم

حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت،  

که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند

چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است  

که مرا به آتش کشیده است

همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،

چقدر قلبت زیباست...

چه بی انتهاست قصر عشق تو و من ،چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ،در کنار تو

تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزترمیخوانمت تا دلم آرام بماند 



یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 1:14 بعد از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

 
 
چرا به من می گویند ،دوستش نداشته باشم
 
 مگر دوست داشتن جرم است ؟
 
 من نمی فهمم که چرا دوست داشتنش مرا به گناه خواهد
 
 کشاند من گناه نمیکنم من گناه را دوست ندارم
 
 ولی او را چرا...
 
 من او را فرا موش نمیکنم ولی گناهش راچرا ...
 
 من دوستش دارم و اور ا فراموش نمیکنم
 
 ولی گاهی گریز باید کرد و گاهی نمی شود گریخت
 
 وآن لحظه که نمیتوانی از آن بگریزی
 
همان لحظه ای است که من از آن می ترسم  
 
 
 

 



چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 9:42 قبل از ظهر ::  نويسنده : نسرين       

 

دلم برای کسی تنگ است  که  دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است  که  طلوع عشق را به قلب من هدیه می کند ...

دلم برای کسی تنگ است  که  با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند ...

دلم برای کسی تنگ است  که  تنم آغوشش را می طلبد ...

دلم برای کسی تنگ است  که  دستانم دستان پر مهرش را می طلبد ... 

دلم برای کسی تنگ است  که  سرم شانه هایش را آرزو دارد ...

دلم برای کسی تنگ است  که  گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد ...

دلم برای کسی تنگ است  که  چشمانم  ، چشمانش را می طلبد ...

دلم برای کسی تنگ است  که  مشامم به دنبال عطر تن اوست ...

دلم برای کسی تنگ است  که  اشکهایم را دیده ...

دلم برای کسی تنگ است  که  تنهاییم را چشیده ...

دلم برای کسی تنگ است  که  سرنوشتش همانند من است ...

دلم برای کسی تنگ است  که  دلش همانند دل من است ...

دلم برای کسی تنگ است  که  تنهاییش تنهایی من است ...

دلم برای کسی تنگ است  که  مرهم زخمهای کهنه است ...

دلم برای کسی تنگ است  که  محرم اسرار است ...

دلم برای کسی تنگ است  که  راهنمای زندگیست ...

دلم برای کسی تنگ است  که  قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند ....

دلم برای کسی تنگ است  که  دوست نام اوست ...

دلم برای کسی تنگ است  که  دوستیش بدون " تا " است ...

دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ  دل تنگی هایم است ...

           دوستت دارم .



صفحه قبل 1 صفحه بعد